گزارشي از ابيانه تا كندوان - چرا ميهمان گاهي بركت خانه است و گاهي ....
پارسال ارديبهشت در راه بازگشت از اصفهان ، با ذوق و شوق بسيار راهي ابيانه شديم. براي ديدن كوچه هايي پلكاني و دربهايي چوبين و زيبا و پنجره هاي پر گل و چارقد هاي سفيد با شكوفه هاي بسيار . نزديك ساعت ۲ بود كه رسيديم. تنها رستوران آنجا از منوي شش تايي غذا هاي ساده اش ، يكي مانده بود. چلو خورشتي خورديم كه چندان مزه و برو رويي هم نداشت ولي براي گرسنه اي چاره اي بود. هنوز گرشگران زيادي بودند كه مي رسيدند ولي غذايي ديگر نبود.
پس از اين خوراك ساده راهي روستا شديم. هنوز ذوق و شوق مان بر جا بود. ولي همهي آنچه كه ديديم ، در بالاي كوهپايه روستايي بود كه بافت كهن و پيشين آن ، داشت با شتاب به سوي ويرانه شدن مي رفت و خبري از رفت و آمد زندگي در آن نبود. به جاي آن در پايين كوهپايه خانه هاي آجري با دربهاي سردآهنين و پنجره هاي آلومينيومي بي گل . نه خبري از چاقدر به سر ها بود و نه حتي چند بچه با گونه هاي سرخ . خلاصه كه ابيانه اي كه مي ديديم با پوستر ها و عكس هاي گردشگري ابيانه چندان هم پيوندي نداشت. سكوتش از آرامش نبود من به گمانم آمد شايد گرشگران مزاحمتهايي برايشان دارند و اينان به ناچار و با ناراحتي به درون خانه هايي با دربها و پنجره هاي بسته پناه برده اند. در سكويي چند مرد ميانسال ديديم كه با شلوار هايي پاچه گشاد ويژه ابيانه اي و با كت امروزي. يكبار هم خانم ميانسالي ديديم با پوشاك بومي و چار قدر سپيد گل گلي ولي برخوردي تند و گريزان. باز گفتم ما آدميان گردشگر چه كاري مي كنيم كه آرامش زبانزد مردمان روستا را اينچنين تار و مار كرده است.
در راه بازگشت از كوچه هاي روستا يادم هست كه بچه ها آب مي خواستند ،دريغ از يك دكه كوچك كه بتوان يك بطري آب خريد. و ناگهان پيرزني سالخورده با لباسهايي خاك خورده نشسته بر سكويي بود و با شگفتي بسيار ، چند خانوم دور برش ديديم كه داشتند در كنارش عكس مي گرفتند. ما هم مشتاق كه يكي براي عكس انداختن مشكلي ندارد. ولي تلخ بود كه براي همراهي در عكس ، پول مي خواست. من كار او را نكوهش نمي كنم و مي دانم كه چراهاي زيادي پشت سرش هست كه همه شان به سختي و تلخي زندگي گره مي خورند. تازه با ديدن او كمي از دلخوري پيشينم براي برخورد تند آن نخستين خانم كم شد. هنگامي كه يك عكس مي تواند تيري بر چهره فرهنگ پر حياي مردم روستا باشد و تازه تيري هم بر پهلوي بزرگواري هاي خانوادگي ، خوب درك آن برخورد تند كمي ساده تر مي شود.
زمان گذشت و امسال مرداد ماه ( همين هفته گذشته ) در راه بازگشت از كردستان ، راهي روستاي كندوان شديم. اين بار اما با يك روستاي زنده و شاد و پويا روبرو شديم. شمار گردشگران شايد بي هيچ بزرگنمايي دو برابر ابيانه بود. از نخستين پله ها كه بالا مي رفتيم ، حسي شگفت و زيبا مي گفت اينجا انگار ، گردشگري نه تهديد محيط زيست است نه صلب آرامش زندگي روزمره و نه هيچ چيز بد ديگري . اينجا گردشگري فرصت است. فرصتي براي رونق كسب و كار براي رد و بدل كردن خنده. فرصتي تا خانه هاي كله قندي را با يك پرچم به اجاره شبانه بدهي . چند كيلو قيسي و آلوي و گردوي بومي را براي فروش بگذاري و به جاي پاسخ پرسش از " نشاني غذاخوري " بگويي وقتي گشتيديد برگردين همين جا با هم يه شام ساده مي خوريم. . فرصتي تا به ياد هم آوريم ما مهمان نوازيم و مهمان بركت خانه است. تا باور كنيم گردشگر هم مي تواند بركت روستا باشد.
اينجا ديگر از ويرانگي چند سال آينده خانه هاي كله قني نمي ترسي. اينجا چون خانه كله قندي شبي 50 تومن اجاره مي رود و خانه آجري شبي 30 تومان به آساني مي تواني اميد وار باشي خانه كله قندي خرج خودش را در مي آورد. اگر از عسل فروش بپرسي شما بطري آب هم داريد ، فوري و به اشاره اي دختر بانوي را با يك كتري روانه شير آن سوي كوچه مي كند تا يك ليوان آب گوارا بياورد. و اين آب نطلبيده و نخريده بد جور مراد دل را مي دهد. اميد و دلگرمي ، سر خوشي و خرسندي .
و در اين ميانه ياد ابيانه مي افتي كه آنجا هم مي شد پنجره را باز گذاشت. مي شد خرج خانه هاي گلي را با فروش آب و گلاب در آورد. مي شد چند گلدان شمعداني كنار پنجره ها گذاشت و اينچنين آسان مايه چشم نوازي گردشگر شد . آنجا هم مي شد چندين فروشگاه باشد براي كار هاي چوبي و گلي براي چارقد و چارق و ... مي شد دست دوستي را دراز كرد به سوي گردشگري كه بي گمان براي دوستي آمده است.
و در اين ميان با مقايسه اي كوچك از بازرگاني تركان لذت ببري و مديريت آنها را بر فرصتها ي زندگي تحسين كني. و بگويي ياشاسين آذربايجان.