چند زماني بود كه در آستانه ورود به ميان سالي وقتي حساب و كتاب روز هاي عمرم را مي كردم بيشتر وقتها مي رسيدم به اينكه من هنوز كلي كار نكرده دارم و كلي حرف نزده. و بيشتر كلي حرف نشنیده. قرار ي با دوستاني گذاشتم كه بياييد بيشتر همديگر را ببينيم و مانند روزهاي پر شور جواني بيشتر از نگاهمان به پيرامون خودمان براي هم بگوييم نقدي كنيم بر فيلم بلند زندگي . در اولين ديدار يكي دغدغه هايي داشت و دنبال كسي مي گشت با دغدغه مشترك ديگري مي خواست اينجوري براي خودش هم وقتي بگذارد و ديگر حوصله اي براي بررسي دغدغه هاي خودش و ديگران نداشت . آن راه گويا چندان مناسب نبود و اين شد كه به اين راه آمدم .شايد كه به كار آيد.