آشتي جهاني و راه گنج دوستي
سال 67 بود ومن دانش آموز سوم دبيرستان . خانم آموزگاري براي درس تاريخ داشتيم كه ازبي وفايي تاريخي نامش را امروز به ياد ندارم ولي خوب مي دانم كه علاقه به تاريخ را هم او در من پديد آورد. نه با گفتار كه با كردار و رفتارش. آنقدر به شيريني از تاريخ مي گفت كه او نگفته ، من در ذهنم حك مي شد. كتاب درسي شايد بيش از 200 صفحه بود با زير نويس هاي ريز نوشت بسيار كه من و مهتاب دوستم ، هميشه بيشتر زير نويس ها را مي خوانديم تا متن. و از همان زمانها بود كه نام مصدق و 28 مرداد يه جوري در يه گوشه ذهنم نشست . و شايد يه گوشه دلم.
اكنون از اون زمان بيشتر از 20 سال مي گذره ومن از پله هاي ملي گرايي – ميهن پرستي – عرب ستيزي- دشمن پنداري- باستان گرايي- ميهن دوستي و انسان دوستي يك به يك بالا آمده ام . و حالا كم كم دارد هواي خود دوستي به مشامم مي رسد. دوستي با گيتي و هر آنچه در آن است از خود زندگي تا خود خود مرگ. دوستي با سنگ و خاك و آب و آتش – از زمين تا كهكشان – ازكودك تا پير- از حيوان تا گياه-
راستش مي خواستم به بهانه 28 مرداد از مصدق – سلطنت- مشروطه- آمريكا- كاشاني- شعبان بي مخ و اين جور چيز ها ياد داشتي بنويسم.
خوب كه اين گزاره ها را كنار هم چيدم يادم آمد همين امسال بهار وقتي مي خواستم براي يه آدم خوب يه يادگاري خوب ببرم ، كتابي خريدم در باره ايران و چشم انداز هاي زيباي اين سرزمين . به رسم ياد بود رويش چيزي نوشتم نزديك به اين " كه ايران را بايد دوست داشت – خليج پارس را بايد دوست داشت – ...- ولي بايد يادمان باشد ايران و همه زيبايي هاي آن تنها بهانه اي است براي تمرين توان دوست داشتن ".
اينجوري شد كه با خودم گفتم به جاي ياد آوري از 28 مرداد و تكرار تاريخ ، ريشه هاي دوستي را ياد آوري كنم و ترس هايي كه در طول تاريخ به جان دوستي ريخته است .
از بردار كشي هاي همه ي تاريخ تا وطن فروشي هاي همين 200 سال پسين همشون دشمن دوستي هستند.
هم اونهايي كه بچه هاي مسلمان ميانمار را ناديده مي گيرند وهم اونهايي كه بچه هاي مسلمان چيني را ناديده گرفتند . هم اونهايي كه خونريزي هاي بحرين را نمي خواستند ببينند و هم اونهايي كه خونهاي ريخته شده در سوريه نمي خواهند ببينند ، دشمن دوستي با بچه هاي آدم هستند . حتي اگر بلند ترين شعار شون حمايت از حقوق بشر باشد و يا قشنگترين حرف دينشون برابري انساني و عدالت جهاني باشد.
از چكه چكه كردن بيهوده شير آب تا شستن خاك پارگينگ با فشار آب شلنگ ، دشمن دوستي با آب هستند.
بمبهايي كه سر هيروشيما ريخت – چرنوبيلي كه توي شوروي تركيد- گازهايي كه آسمان حلبچه را سوزاند، همه اينها دشمن دوستي با هوا هستند.
از اون آمريكايي كه با عامل نارنجي جنگل هاي پر برگ ويتنام را لخت كرد تا اون دختر بزك كرده با شال نارنجي كه شقايق هاي دماوند را براي ياد گاري مي چيند. دشمن دوستي با گياهان هستند.
همان مرد دانشمند نابخردي كه دستور توليد انرژي اتمي را مي نويسد با اينكه مي داند حتما مجبور به دفن زباله هاي اتمي هم هست و مي داند گلوي خاك به اين زباله ها بد جور حساسيت دارد ، و هم آن زن خانه داري كه در سبد خريد خود ، سفره يكبار مصرف مي خرد و نمي داند كه اين سفره اگر چه پاك كردن ندارد ولي خاك را بيمار مي كند ، دشمن دوستي با خاك هستند.
هم استعمار بريتانيا و هم استثمار آمريكا و هم استعمال ديكتاتوري و هم استبداد طالباني همه و همه دشمن دوستي زندگي هستند .
دانسته يا ندانسته همه اينها دشمن دوستي هستند.
و افسوس اينكه اشترك اين مجموعه ها متاسفانه مي شود همه ي آدم ها .
راستي ما در كداميك از اين مجموعه ها عضو هستيم.
بياييد به جاي ذوب در تاريخ باستان يا تاريخ ملي گرايي و يا تاريخ كشور هاي توسعه يافته و نيافته برگه رمز نوشته خرد و آگاهي خودمان را جوري نزديك گرماي تاريخ نگهداريم كه نسوزد ولي واژه هاي رمز آن جان بگيرد و پررنگتر شود ، تا راه رسيدن به گنج دوستي را آسانتر پيدا كنيم و بپيماييم.