درباره فيلم هيس - دختر ها فرياد نمي زنند
گزيده داستانش گويا اينچنينن است كه :
شیرین دختر دانشجوی 28 سالهایست که در دو مرحله نامزدی او بهم میخورد و در مرحله سوم زمانی که برای نشستن سر سفره عقد آماده میشود، با صحنه ای روبرو میشود که او را به هشت سالگیاش پرتاب میکند...
پدر و مادر شيرين در هشت سالگي او كه گويا هر دو شاغل بوده اند گاهي اورا به دست كارگر زير دستشان مي سپرند كه به خانه ببرد. و آن كار گر اما در همين گاهي ها به شيرين تجاوز مي كرده و هم او را مي ترسانده است . شيرين تلاش زيادي مي كند كه مشكلش را به بزرگتر ها بگويد اما نه آموزگار و نه پدر و مادر هيچ كدام حتي نمي خواستنه اند در اين باره بشنود.
و او درشب نامزدی خودش متوجه مي شود دخترك ديگري مورد توجاوز مرد ديگري قرار مي گيريد و او اينچنين مردی را به قتل می رساند
و بعد هم صحنه هايي پخته و ناپخته از دادگاه و داد رسي و حكم به قصاص شيرين !
****
گفتم كه فيلم را نخواستم ببينم ، چه مي دانستم كه حتما آشفته ام مي كند . همان روزهاي نخست اكران آن دوست خوبي داستانش را برايم فرستاده بود و ازر تلخي هايش گفته و بود و يك پيشنهاد هم داشت براي مادران شاغل كه " اكنون كه وضعيت نابسامان است و خطر هر لحظه در كمين ، خوب مادران اگر نياز مالي ندارند سر كار نروند و مواظب بچه هايشان باشند "
اما اين پيشنهاد مرا آشفته تر كرد.
مصاحبه اي از پوران درخشنده خواندم كه گفته بود مي خواسته به جاي طناز طباطبايي يك نا بازيگر را بكار گيرد و ۷۰۰ دختر خانم داوطلب را هم براي اين كار بررسي كرده است. و گروه كارشناسي همراه خودش داشته است و .... در بيشتر اين دختر خانم ها نشانه هايي ديده است كه اگر ردشان را بگيري بروي مي رسي به يك بن بست به نام تجاوز در كودكي ...
شنيدم ايشان پيشنهاد كرده بودند كه پدر و مادر ها خودشان يك جوري گفتگو را با فرزندانشان آغاز كنند. و اگر نمي توانند بهتر است اين فيلم را همراه بچه ها ببينند تا بهانه اي براي شروع صحبت داشته باشند
و اين نتيجه گيري خانم درخشنده را من سخت باور دارم. درد ناك نيست ! - وحشتناك است
روزي در ناهار خوري شركت هم چند همكار داشتند در باره اين فيلم گفتگو مي كردند. خانمي كه فيلم را ديده بود تعريف مي كرد براي ديگراني كه نديده بودند و داستانش را هم نمي دانستند ، كه خيلي درد ناك بود من خيلي گريه كردم - و ديدنش اصلا خوب نيست و چند جمله ديگر حرفهايش كه تمام شد و ديگران هم گفتند كه حوصله ديدن فيلم هاي تلخ را ندارند و اينجور چيز ها ، ديگر داشت كم كم موضوع صحبت عوض مي شد كه نتوانستم و وارد گفتگوي خودشان شدم كه بابا كلي در باره فيلم گفتيد ولي اصلا نگفتيد موضوعش چه بود - تلخي اش از چه بود. و تازه با هم رفتيم سراغ يك گفتگوي كار آمد درباره پديده تجاوز و به خصوص تجاوز به كودكان !
براي آن خانم - همان دوست خوب پيشنهاد دهنده نوشتم ، جامعه براي توجيه نداشتن برخورد هاي ريشه اي با مشكلات و حتي براي باور نكردن مشكل هميشه در حال تلاش بوده است. به جاي پذيرش يك مشكل و تلاش براي پيدا كردن راههاي مقابله اين جامعه بيشتر ترجيح مي دهد تا جايي كه مي شود و مي تواند نخست مشكل را انكار كند. و اگر به هر دليل نشد مشكل را يك جوري كم جلوه دهد و يا آنرا بياندازد گردن مقصريني كه اصلا به دنيا آمده اند تا مقصر باشند.
نوشتم اين نهال نوپاي زندگي اجتماعي زنان ايران زمين خودش همين جوري هم نحيف است و كم جان . شاخه هايش در اين تند باد بيرحم مردسالاري گاه حتي توان نگه داشتن غنچه هاي خودش را هم ندارد ، چه برسد به اينكه تاب و توان براي تحمل قباي كثيف مردسالاري را داشته باشد.
تجاوز به زنان و كودكان يك پديده از دوران كهن و ديكتاتوري هاي مردانه است و همه حرف اين فيلم اين است كه گناه اين ديكتاتوري را به گردن نازك حياي زنانه نياندزيم. بياييم در تربيت كودكان به جاي شعار احمقانه نگذاريم چشم و گوشش باز شود با سخن خردمندانه و مسئولانه چشم و گوشش را به موقع و به اندازه با واقيعت آشنا كنيم همراه كنيم.
دوست خوبم پاسخ هاي احساسي خوبي به من داد و از نظريه اش دفاع هم كرد. اگر چه احساسات پاك او احساس مرا خراش داد ولي دركش كردم.
اما مي دانيد وقتي در خلوت با خودم انديشيدم ديدم كه آن دسته آن تيزي كه چهره احساس مرا خراشيد در متن فيلم نامه است نه در دست احساس دوستم.
چرا قربانيان تجاوز در اين فيلم مادران شاعل دارند. به راستي چرا.
من خودم نمونه هاي زيادي سراغ دارم از كودكان و زناني كه قرباني تجاوز پدر- عمو - برادر - دايي - پدربزرگ شده اند. كودكاني كه نه تنها مادر شاغل نداشته اند بلكه همان مادر خانه نشين ولي بيچاره اي داشته اند كه بعد از اينكه حرفهاي دختر جوانش را شنيده كه حالا اينكه دايي نصف شب به رختخواب تو آمده دليل نمي شود كه قصد تجاوز داشته و يا اينكه آنطور تو را بغل كرده فقط به خاطر دوستي و مهرباني زياد است.
دخترك بيچاره اي كه حالا زن سالمندي شده ولي يادش هست كه در روزگار نوجواني اش پدرش گاهي به كناره كرسي كه او خوابيده بوده مي آمده ناز و نوازشي از آن نوع را شروع مي كرده و چون اين دخترك امتناع مي كرده مي گفته اه تو هستي ! فكر كردم مادرت اينجا خوابيده . و اين دخترك حالا سالمند شده فقط دوست دارد باور كند كه پدرش مي خواسته سنگيني و وقار او را اينچنين ورانداز بكند.
پير زني را مي شناختم كه ... آه خدايا نگويم بهتر است.
يا پدري كه دخترش به دليل تجاوز عمويش يا نمي دانم كدام فاميلش ) الان يادم نيست( در بيمارستان رواني ميمنت بستري بود وقتي به ملاقاتش مي آمد به راحتي براي حفظ آبرو مي گفت نه تو شايد خيالاتي شده اي. اصلا تو دورغ مي گويي.
اين است كه مي گويم هيس با همه جسارت ها و شجاعت هايش يك گناه نابخشودني دارد و آن بهانه جور كردن براي مدعياني كه ما اصلا مشكل نداريم و اگر اين مشكل هست براي فرزنداني است كه مادران شاعل دارند. اگر زنان حرف مارا گوش كنند و كار نروند همين يه ذره مشكل هم حل خواهد شد.
يا مثلا در فيلم من مادر هستم با اينكه خيلي تلاش مي كند ولي بازهم بهانه هاي زيادي به دست مدعيان مسلماني و ديگران مي دهد كه اصلا اين مشكل فقط مال بالا شهري هاي ثروتمند و بي بند و بار است. ور گرنه ما فقراي پايين شهري متعصب از اين مشكلات نداريم.
و اينچنين فرصت فكر كردن را به راحتي حذف مي كند. جامعه اي كه مدام برايش آزادي را در رديف بي بند و باري گذاشته اند اينچنين و به اين بهانه در كنار بي بندو باري آزادي را هم خط مي زند و به راحتي تعصب و سخت گيري و طالبانيسم را جايگزين مي كند.
خوب است ياد بگيريم
كه تعصب و بي بند و باري هم خانوه همند و نه متضاد
آزادي بدن زنان بدون عزت نفس و بدون آزادگي روح فقط كار مردان هوسران را آسان مي كند. همين.