سياروش يكم
به خاطر همين فكر كردم اين بخش را به نام سياروش ( سياوش و سروش) به وبلاگ اضافه كنم و از حرفهاي كودكانه اونها يه برداشت مجاز مادرانه براي خودم بكنم .
هفته پيش خاله عاطي خونه ي ما بود. بچه ها اينجور وقتها كه يه مهمون داريم و با اونها سازگاره ديگه ما رو ول مي كنن ، اين هم خوبه و هم بد. خوبه چون ما يه زمان آزاد براي خودمون داريم ، ولي بده چون يه وقتهايي لحظه هاي نابي را از دست مي ديم و بعد فقط بايد گزارش اونو بشنويم . و حالا يه گزارش از خاله عاطي:
سروش موقع خواب گفت خاله مي دوني من بزرگ بشم مي خوام برم مدرسه. بعد بزرگ مي شم مي رم دانشگاه. بعدش بزگ مي شم مي رم سر كار * سكوت * بعدش بزرگ مي شم مي ترككم. ( ك را دو بار نوشتم يعني با تاكيد نه تشديد!)
خاله عاطي مي گه چرا مي ترككي؟ سروش مي گه خوب هر چي بزرگ بشه بالاخره مي ترككه ديگه. ( ياد آوري اينكه ده مرداد زاد روز سروش بود و من فكر مي كنم باد كردن باد كنك در اين روزها توي خانه و چند روز بادكنك بازي و اينها يه تاثيري توي اين پاسخ سروش داشته).
خاله عاطي مي گه نه ! خوب تو مي توني بزرگ شدي داماد بشي - بعد بابا بشي - ( البته سروش بر خلاف سياوش هميشه ازداماد شدن و بابا شدن حرف مي زنه ) ولي پاسخ اين باره سروش باحال تر بود چون مي گه نه بابا ولش كن آخه اونجوري بچه هام بايد بزرگ شن برن مهد ، برن مدرسه، برن دانشگاه ،برن سر كار ، بعد بترككن ديگه